loading...
معرفی روستای کندهر

در فرهنگ کرد یا به عبارتی در داستانهای مرسوم در غرب کشور داستان حسن پسر سیاوش دارای قدمت و نستالژی بخصوص خود است.

این داستان که در اصل یک نوع تقویم یا یک ابزار برای پیش بینی میزان بارندگی و وضعیت اب و هوا در طی سال اینده مورد استفاده قرار میگرفته در روستای کندهر نیز دارای پیشینه زیاد و کاربرد خاص خود است.

 در زمان قدیم برای حفظ و حراست از یک رسم یا یک فرهنگ, مجبور به حفظ و انتقال نسل به نسل آن موضوع  بوده اند .

به طبع خیلی از موارد یا دستورات یا قوانین به راحتی قابل یادگیری نبودند.پس برای سهولت در امر یاد گیری و حفظ کردن آن موضوع بهترین روش برای اموختن ان به سایرین،داستان سرایی و یا به شکل داستان دراوردن ان موضوع است.

داستان حسن پسر ساوش (حسن سیا) نیز یکی از مواردی است که برای گذشتگان ما برای به یادگار مانده اند  برای ایندگان آن را به شکل یک داستان دراوردند که در پایین آن را با هم میخوانیم.

قصه حسن سیا به این قرار است که:

در روز 19 بهمن برای شکار به کوه میرود  در مسیر برگشت از شکار گرفتار برف سنگین و سرما میشود.

به طوری که قبل از شب به خانه نمیرسد .و چون مسیر بازگشت به خانه خیلی سخت بود تصمیم میگیرد شب را در کوهستان سپری کند و فردا صبح به خانه برگردد..

در زبان کردی میگویند حسن کوره سیاه امرو چوده بان.

با امدن شب سرما به حسن پسر سیاوش قالب می شود و چون لباسی برای سرمای شب با خود نداشته به فکر گرم کردن خود می افتد.

تنها راه گرم کردن در ان شرایط فقط نخوابیدن و راه رفتن در برف بوده. پس به ناگذیر شروع به راه رفتن در یرف  میکند اما سرمای شب نامرد تر از ان بود  که به او رحم کند.

با سرد تر شدن هوا حسن پسر سیاوش به فکر می افتد که یک سنگ را بر دوش خود قرار دهد تا با حمل ان سنگ و فشاری که به بدن او می اید شاید بتواند گرم شود.

با رسیدن صبح روز 20 بهمن ماه دیگر توانی برای او باقی نمانده و سنگ را رها میکند و سنگ به زمین می هفتد.

که در داستان چنین ذکر میکنند که با افتادن سنگ به زمین عمر یخبندان و سرما تمام میشود . و یخ زمین ترک میخورد و گرما از دل زمین به سطح زمین می اید.

به این روز در زبان کردی چقان میگویند.

و میگویند امرو حسن سیا کوچگه کوتیده زیوا.

با افتادن سنگ و اتمام نیروی حسن پسر سیاوش سرما به او رحم نمیکند و جان او را میگیرد.

خانواده حسن  که از بر نگشتن او نگران بودن روز 20 بهمن برای  پیدا کردن او راهی کوه میشوند .

و بعد از مدتی با جسد بی جان پسر  رو به رو میشوند .

و در روز 21 بهمن  جسد پسر را به ده می اورند.مادر حسن با دیدن  جسد بی جان پسرش شروع به شیون میکند و  به سمت اتشی که در ان نزدیکی بوده میرود و میگوید:

بعد و تو دل و کی بکم خوش        چمت بگرم و دس دنیا بکم تش.

بعداز تو دلمو به کی خوش کنم         باید اتش بر دارم و دنیا رو بسوزانم.

پدر حسن با دیدن گریه های مادر به او میگوید که چوب نیمه روشنی را که از اتش برداشته به زمین بگذارد و در سوگ پسر بنشینند.

مادر حسن نیز چوب را پرت میدهد و در سوگ پسر می نشیند.

در این روز میگویند امرو چمته خید.

اگر در روز 21 بهمن باران ببارد  میگویند چوب را در اب انداخت.

چمت خس یسه او.

و برای این سال سال پر بارانی را پیش بینی میکنند.

اگر در 21 بهمن برف ببارد میگویند چوب را در خاکستر انداخته.

چمت خس یسه خوله کوان.

و برای سال پر برفی را پیش بینی میکنند.

و اگر در 21 بهمن نه برف ببارد نه باران می گویند چوب را در خشکی انداخت.

چمت خس یسه هش کان.

و برای این سال خشک سالی را پیش بینی میکنند.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما محتوای کدام صفحه باید اصلاح یا حذف شود؟؟
    پخش اهنگ

    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 30
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 535
  • بازدید سال : 2,928
  • بازدید کلی : 44,007
  • راهنمای سایت
    اطلاع رسانی

    نرم افزارهای مورد نیاز


     دانلود فلش پلیر



    دانلودفایرفاکس